سفارش تبلیغ
صبا ویژن

آتش دل...تلک شقشقة هدرت ثم قرت...
 
قالب وبلاگ
لینک دوستان

گاهی کسی می آید توی زندگی آدم و بعد هم میرود و میگویی: رفت... اما کارت سخت میشود اگر دلبری قبل از وجود تو حتی ؛ بیاید ؛ توی دلت بنشیند ؛ دائم نامش را از این و آن بشنوی... با گوشت و پوست و خونت حسش کنی ؛ بزرگ بشوی با او ...با غم هایش ...گاهی دخترش بشوی ...یک وقت هایی هم مادر و گاهی هم خواهرش...گاهی هم توی خیالاتت سر فرزندش را روی شانه هایت بگذاری ...آرام روی شانه ات بزنی و با گریه زمزمه کنی ...لالایی علی جان ...

من عشق تو را از نوع آسمانی و الهی اش نمیتوانم درک کنم ....بگذار هر چه میخواهند بگویند ...نمیتوانم عکس خانه ات را با آن پرچم سرخ قاب کنم و هر روز صبح روبه روی تو زانو بزنم ؛ دست بر سینه بگذارم و بگویم : السلام علیک یا...نه ؛ این همه رسمی بودن که در توانم نیست ....من به جای زانوی ادب زدن وزمزمه ی  السلام علیک یا سیدالشهدا ؛با حال نزاری سر بر روی بالش خیسم زیر لب میگویم : سلام حسین جونم ...

من از همان اول ؛عاشق بی ادبی بوده ام ...حق بده اما به من ...گاهی فقط با همین نام تو میشود دل را آرام کرد ...نمی دانم در این " حا ، سین ،ی ، نون " چه اکسیری نهته است ! مرا به : فما احلی اسمائکم " ببخش ...شیرینی صدا زدنت با همین اسم که زیر دندان برود؛ به این راحتی ها نمیشود هر وقت که دل بهانه ات راگرفت ؛ سیدالشهدا و ابا عبدالله و اباالاحرارصدایت کرد ....حسین چیز دیگریست ...

گاهی هم خسته میشوم ...خسته میشوم از اینکه پایان همه ی روضه ها به تو ختم میشود ...از هر روز، صبح و شام برایت گریستن ...از دیدن شیر خواره و پرده کشیدن اشک روی مردمک چشم ...خسته میشوم ؛ از اینکه آب خنک از گلو پایین نمیرود ....آب خنک وقتی گواراست که خاطره ی لب های ترک خورده ات داغ روی جگر نگذارد...خسته میشوم و همین گه گاه خستگی ها کار دستم میدهد ...لج میکنم با خودم و حسین توی قلبم وقهر میکنم با تو ! قهر میکنم با این اشک های بی حساب و کتاب ...قهر میکنم با تو که یک شب هم نمی آیی... حتی توی خواب بی انصاف....قهر میکنم تا نازم را بکشی ...آن وقت است که چشم هایم درد میگیرند ...روضه ی خونم افت میکند و فشار عاشقی ام پایین می افتد، اما تو شبی مثل امشب ،خودت را نشان میدهی و برمیگردی ..پای نازکشی ات بگذارم یا یتیم نوازی ات ؟ تو که نباشی توی دنیای من؛ یتیمم !

امشب شب توست عزیز...فقط تو ...امشب را میشود با حسین حسین به سماع درآمد ...عاشقی کرد...از مداحی و روضه به یاد تو افتاد واز ترانه های افتخاری و شجریان و عصار و لهراسبی و هیچکس وخواجه امیری هم !... امشب برای من مخاطب خاص همه ی روضه ها و ترانه های دنیا تویی...

حالم شبیه حال حبیب و مسلم و حر که نیست اما حال فطرس را که میتوانم دریابم! پر قنداقه ات را که نخواستم ؛ بلند پروازی هم حدی دارد اما من نیم نگاهت را به جان خریدارم . مظنه اش همین قدر بود دیگر ؟ نمی دهی ؟ قهر نمیکنم که ؛ کشش را ندارم ...نگاه نمیکنی فدای سرت ؛ اشک هم بدهی قبول است . حالا بگذار افراطی ام بخوانند و چپ چپ نگاهم کنند و بگویند : امشب که شب میلاده آخه واسه چی گریه میکنی ؟ همینه که همه رو از اسلام زده میکنید دیگه !

غم تو خجسته بادا که غمی است جاودانی

ندهم چنین غمی را به هزار سال شادمانی

_______________________________________________________________

پی نوشت : از تو نوشتن همان قدر سخت است که با تو قهر کردن ! در واژه نمیگنجی حسین !

اشک نوشت 1: کفم نمی آید خب، این شب میلادی ! تو کف بزن رفیق، ما گریه میکنیم !

اشک نوشت 2 : باور کن با این اشک ها کسی از اسلام زده نمیشود ! زده میشود ؟! باشد ...توی سیاهی چادر قایمشان میکنم ، پارچه اش سیاه است ،باور کن جای لکه اش هم نمیماند .

دل نوشت : چشم هایم درد میکند !

من نوشت : حر کن مرا ...مدتی است چیز دیگری شده ام !

داغ نوشت : تو که ناز مارا نخریدی !نازت را دنیا دنیا خریدارم !...چند ؟

 


[ شنبه 91/4/3 ] [ 1:9 صبح ] [ گمگشته ] [ نظرات () ]
.: Weblog Themes By WeblogSkin :.
درباره وبلاگ

تو بگریزی از پیش یک شعله خام ... من ایستاده ام تا بسوزم ...تمام ...
موضوعات وب
امکانات وب


بازدید امروز: 17
بازدید دیروز: 34
کل بازدیدها: 121481